هوشمندی فرهنگی در سازمان ۴ | گرام کدرینگتون
اردیبهشت 31, 1397هوشمندی فرهنگی در سازمان ۶ | گرام کدرینگتون
اردیبهشت 31, 1397هوشمندی فرهنگی در سازمان ۵ | گرام کدرینگتون
همانطور که در قسمت چهارم سخنرانی دکترگرام کدرینگتون به این موضوع اشاره شد که باید تفاوت بین فرهنگ ها را درک نمود و لیست برخی از این تفاوتها بررسی شد ، هم اینک قسمت پنجم سخنرانی او را در ادامه ویدئو بالا ببینید و محتوای متنی آنرا در ادامه بخوانید:
گام سوم
بحث کردن درباره آنچه دیدهاید با دیگران. درک این مطلب ساده و مهم است. چیزهایی را که میبینید عینی و چیزهایی که نمیبینید ولی احساس میکنید را غیر عینی میگویند. باید بتوانیم مسائل عینی و غیر عینی را از یکدیگر تفکیک کنیم. من به چین رفتم و دیدم که مردم بر روی زمین تف میکنند. در خیابان حالم بد شد. اینیک مثال عینی بود و احساس حالت تهوع من، یک مثال غیر عینی. اگر در چین میلیاردها نفر بر روی زمین تف کنند، کسی تعجب نمیکند و با خود میگوید حتماً دلیلی وجود داشته که شخص تف کرده است؛ اما در گام سوم با چینیها بحث میکنیم که چرا از این اتفاق تعجب نمیکنند؟
در فرهنگ شما کلمهای به نام تعارف وجود دارد که در فرهنگ من اصلاً جایی ندارد. ما اصلاً تعارف نداریم. من به مغازه شما میآیم و کالایی را میخرم. میگویم چقدر میشود و شما پاسخ میدهید «قابل شمارا ندارد. بفرمایید» من هم بدون پرداخت پول میروم. شما به دنبال من میدوید و میگویید پول مرا بده. من تعجب میکنم و میگویم خودتان گفتید پولی نمیخواهید. در پاسخ میگویید «تعارف کردم» من تعجب میکنم. ما دقیقاً چیزی را درک میکنیم که شما میگویید. اصلاً چیزی با عنوان تعارف در فرهنگ ما وجود ندارد. حال ما میتوانیم درباره تعارف در فرهنگ شما باهم بحث کنیم. چرا شما تعارف میکنید؟ اینیک عادت در فرهنگ شماست که برای شما عادی است و برای من بسیار غیرعادی است. در گام سوم حتماً کنجکاو باشید و بهجای اینکه از جملات دستوری استفاده کنید، سؤال بپرسید.
گام چهارم
من به این مرحله دیدگاه و القا میگویم. این بخش مربوط به خلاقیت کار است. ایجاد یک چهارچوب کاری و دیدگاه است. فوتبال آمریکایی را مثال میزنم که آمریکاییها به آن ساکر میگویند. برای یک آمریکایی درک این موضوع که در یک مسابقه فوتبال ۹۰ دقیقهای تیمی برنده نشود و بازی مساوی تمام شود، سخت است. همیشه باید یک برنده وجود داشته باشد. به نظر آنها امکان ندارد هیچ تیمی برتر نباشد و مسابقهای برنده نداشته باشد. فوتبال آمریکایی درواقع یک مسابقهی تبلیغاتی است که هر ۴۵ ثانیه استراحت میکنند. ورزش اول شما کشتی است. فرض کنید بعد از هر ۱ دقیقه، پخش کشتی متوقف شود و آگهی تبلیغاتی پخش شود. امکانپذیر است؟ خوب برگردیم به فوتبال آمریکایی. فرض کنید میخواهیم آن را تعریف کنیم. اولین کار این است که چهارچوبی برایش تعریف کنیم و بدترین چهارچوب این است که بگوییم «فوتبال آمریکایی، همان فوتبال است با تفاوتهای کوچک». از همان اول سنگ بنا را بد گذاشتیم. این بازی ۹ داور دارد. دو داور در دو کنار، سه داور وسط و دو تا در طبقه بالا. این ورزش ۱۷۰۰ قانون دارد. هر اتفاق احتمالی یک قانون دارد. هرکدام از این داورها خود یک وکیل هستند تا بتوانند این قوانین را بررسی کنند؛ اما قوانین فوتبال فیفا فقط ۳۲ صفحه است که تقریباً همهی آنها با این عبارت شروع میشود: «اگر به نظر داور …» یعنی نظر داور حرف اول و آخر را میزند. در بعضی مواقع بعد از چند سال هنوز درباره یک صحنه فوتبال مینشینیم و باهم بحث میکنیم. در انگلیس هنوز درباره جام جهانی ۱۹۷۰ و خطای هند مارادونا صحبت میکنند. هنوز با آمدن مارادونا به انگلیس، روزنامه در صفحه اول خود تصویر هند مارادونا را چاپ میکنند و این ریشه در فرهنگ دارد. برای درک متقابل باید برای خود چهارچوب بسازیم.
در گام چهارم باید بدانیم که دیگران چرا یک کار را انجام میدهند. مثالی در مورد شرایط کنونی ایران بزنم. آمریکا دلیل رفتار ایران را نمیفهمد. آمریکا نمیداند چرا« ایران چنین رفتاری از خود نشان میدهد. به ترسیدن هم ربطی ندارد. به نظر من سیاستمداران ایرانی باید برای آمریکا توضیح بدهد که چرا در جهان اینگونه رفتار میکند.
گام پنجم
تنظیمات و ایجاد تغییر است. این به قدرت افراد بستگی دارد. در دنیا هرکسی که قدرت بیشتری دارد، سعی میکند دیگران را به تغییر وادار کند. نلسون ماندلا هم همین کار را انجام داد.